AmirrezaB
هیچ خونه ای خوانه خود آدم نمیشه
من کیستم اولیه
امیررضا براانی:
از وقتی چشم به جهان گشودم،
با اسم ها، صفت ها، رنگ ها، شغل ها و نسبت های مختلفی خطاب شدم.
نمیدانم من این همه ام یا هیچ؟؟؟
اما
خوب میدانم از زمانی که اندکی،
فقط اندکی!
پیدا شدم،
شیدا، شیدا،
شیدا شدم
!.؟
Amirreza Baraani Dastjerdi
امیر:
معنا (فرهنگ عمید):
فرمانده.
۲. فرمانروا.
۳. (نظامی) صاحب منصب ارتشی دارای درجات بالاتر از سرهنگ.
۴. [قدیمی] لقب شاهزادگان و بزرگان.
مترادف و متضاد:
پادشاه، حاکم، حکمران، خان، خدیو، رئیس، ژنرال، سرلشکر، سلطان، شاه، شیخ، فرمانده، ملک
دیکشنری:
prince, sheik, sheikh, emir, âmir
رضا:
رضوی
خشنودی؛ خوشدلی.
۲. (صفت) [عامیانه] خشنود.
۳. (تصوف) یکی از مراحل سلوک که سالک در آن هر حادثهای را نتیجۀ مشیت الهی میبیند.
مترادف و متضاد:
تراضی، خشنود، خوشحال، خوشدل، راضی، رضایت، قانع، قبول، مجاب، موافقت، همداستانی
خرسند
امیر رضوی یعنی امیر امام رضایی
دیکشنری:
acquiescence, accession, consent, quietism, resignation, submission, submissiveness
براانی:
برای آن امیررضا
براآن. براآن ، (براهان/ برائان)، دهستان و بخش حومه (مرکزی) در مرکز و جنوب شرقی شهرستان اصفهان می باشد.
محدود است: از شمال به دهستانهای قُهاب و سَجْزی ؛ از مشرق به دهستانهای سجزی، هَرْند و جَرقویه سفلی؛ از جنوب به جرقویه سفلی و دهستانی از حومه سفلی از جنوب غربی به حومه سفلی؛ و از مغرب به دهستانِ کِرارِج و حومه اصفهان.زاینده رود آن را به براآن شمالی با ۳۹ آبادی، و براآن جنوبی با سی آبادی، تقسیم می کند.
اقلیم براآن
ارتفاعات شیدون و کلاه قاضی در جنوب این دهستان با جهت غربی ـ شرقی امتداد دارد که مرتفعترین قله های آن شیدون (۱۱۶، ۲ متر) و کلاه قاضی (۴۷۶، ۲ متر) است.اراضی براآن جنوبی با دو آبراه منشعب از زاینده رود آبیاری می شود؛ و علاوه برآن، چندین رشته قنات در دهستان براآن جریان دارد.
محصولات براآن
براآن منطقه کشاورزی است و محصول عمده آن غلات و فراورده های باغی است.در دوره ناصرالدین شاه ، محصول برنج آن (به نام برنج شهری) شهرت داشته است. از صنایع دستی فرش بافی، و از صنایع جدید احداث مرغداری در براآن جنوبی است.دامداری در آن جا رواج دارد.معدن نمکی نیز در تیمارَت (از آبادیهای براآن شمالی) وجود دارد.
دستجردی:
امیررضا براانی دستگردی
معرب شده دستگرد یا شست گرد سابق
دستجردی. [ دَ ج ِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به دستجرد و دستجرد مواقع عدیده است از آنجمله قریه ای به طوس و قریه ای به بلخ و قریه ای به مرو. ( از سمعانی ) ( از معجم البلدان ). و رجوع به دستجرد شود.
معرب شده دستگرد یا شست گرد سابق
دستجردی. [ دَ ج ِ ] ( ص نسبی ) منسوب است به دستجرد و دستجرد مواقع عدیده است از آنجمله قریه ای به طوس و قریه ای به بلخ و قریه ای به مرو. ( از سمعانی ) ( از معجم البلدان ). و رجوع به دستجرد شود.
دستجرد ممکن است یکی از موارد زیر باشد:
دستجرد (ورزقان) روستایی در شهرستان ورزقان در استان آذربایجان شرقی
دستجرد (همدان) یا دستگرد، روستایی در بخش لالجین استان همدان
دستگرد (نطنز) روستایی در شهرستان نطنز
دستجرد (قم) یکی از شهرهای استان قم
دستجرد (ارومیه) روستایی در نزدیکی ارومیه
دستجرد (آذرشهر) روستایی در استان آذربایجان شرقی در بخش گوگان شهرستان آذرشهر
دستجرد (اردستان)
دستجرد (استهبان)
دستجرد (اسفراین)
دستجرد (اصفهان)
دستجرد (بردسیر)
دستجرد (تاکستان)
دستجرد (تفت)
دستجرد (خرم بید)
دستجرد (راور)
دستجرد (رشتخوار)
دستجرد (فیروزه)
دستجرد (قائنات)
دستجرد (کبودرآهنگ)
دستجرد (کرمان)
دستجرد (نازلوی جنوبی)
امیرریما / امیریما:
ترکیب امیر و ریما
ریما برعکس امیره
اسم: ریما (دختر) (عربی، یونانی) (تلفظ: rima) (فارسی: ریما) (انگلیسی: rima)
معنی: آهو، نام حیوانی است
کرگدن . ارج . کرگ . به یونانی حیوانی است که به فارسی کرگدن خوانند و شاخی بر سر بینی دارد .
ریما به یونانی به معنی کرگدن میباشد. اما در زبان عربی کلمه ریم یعنی آهوبره که برای خوش آوایی بدان الف اضافه کرده که به شکل ریما بدل شده است.
به معنی قوی هم نوشته بودن آهو سپید هم نوشته بودن
نام قدیمی دریاچه ارومیه
معنی اسم ریما یعنی ماه من که ریشه ی ترک داردو یک اسم تقریبا قدیمی است
ریما کلمه ای در زبان لری بختیاری
به معنی ::روی ماه
جمله لری بختیاری
ریمات بوسوم::روی ماهت را ببوسم
در زبان ترکی به ماه ، ، آی می گویند
در زبان یونانی رینو به معنی کرگدن هست نه ریما، که حتی دایناسوری هم شبیه کرگدن به اسم رینوزوروس نامگذاری شده. این از عجایب لغتنامه دهخداست که همچین اشتباهاتی رو میکنه
از کلمه ی عربی ریم گرفته شده و الف اخر برای زیبایی است. مثل زهرا . .
و ابدا به معنی کرگدن نیست. .
ریما به معنی قوی بودن خوش آوابودن مهربانی. .
ریما نام دخترانه است که ریشه عربی دارد ودر زبان عربی به معنی آهو است و در زبان ترکی یا ترکمنی به معنای این است که وقتی عکس قرص ماه در شب ۱۴ روی آب می افتاده می گفتند ریمَه شده بعد تکامل یافته و ریما نام گرفته در زبان یونانی هم ریما به معنی کرگدن است
ریما در یونانی معادل فعل در زبان فارسی است. که افلاطون در همه پرسه های کراتیلوس و سوفیست به آن پرداخته. که ریما به رتوریک به معنای سخنوری هم ریشه است
ریما معنای مختلفی دارد زیباترین معنی برای اسم ریما زیبا وپاک است
پدر من این اسم را از کتاب اسامی اسمای ترکی انتخاب کرده که رشه اش در ترکی اذربایجانی و استانبولی ایرماق اس که به رود های بزرگ میگویند ونام قبلی دریاچه ارومیه در دوران ماد ها پرعمق باعظمت هم از معنا های ان است بتاین حال این کلمه در زبان های مختلف منهای زبان فارسی معانی مختلف دارد
ریما به معنی رنگ زرد است. ری همان روی و صورت است و ما هم کوتاه شده ماه است.
ریم به معنی آهوی زرد است و در فارسی معادل گازال به معنی گاوزرد که به غزال تبدیل شده است
رنگ زرد در زبان اسپانیایی amarillo میشود که از ریشه ماه زال به معنی ماه زرد گرفته شده است و به مارال به معنی آهو تبدیل میشود.
البته این نام اصلی من بود که توی محاوره و نوشتار بیشتر امیر رضا برانی، برآنی استفاده شده. تازه اونایی که انگلیسی میخونن که امیررضا بارانی نیز میخوانند.
بارانی:
امیررضا بارانی انگلیسی استرالیایی
بارانی ممکن است به موارد زیر اشاره داشته باشد.
بارانی (پوشاک): نوعی پوشاک
باران: وضعیت هوا در روزهایی که باران می بارد
بارانی (طایفه): از طایفه های سیستان و بلوچستان
بارانی ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان هیرمند در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
فهرست روستاهای ایران
این روستا در دهستان مارگان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۴۶ نفر (۶۴خانوار) بوده است.
برانی:
براونی از خوشمزه ترین میان وعده ها
(بِ رّ ) (ص . ) بی سواد، عامی
برانی. [ ب َرْ را ] ( ع ص نسبی ) منسوب است به بر، بر غیر قیاس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). علانیه. ( یادداشت مؤلف ). در مقابل جَوّانی . ( اقرب الموارد ) : فی کلام سلمان رضی اﷲ عنه : من اصلح جوانیه اصلح اﷲ برانیه ؛ ای من اصلح سریرته اصلح اﷲ علانیته ؛ یعنی کسی که امور باطنی خود را اصلاح دهد، خدای تعالی امور ظاهری او را اصلاح دهد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || وحشی دور از مطلب. ( یادداشت مؤلف ). بی سواد و عامی. ( فرهنگ فارسی معین )
منسوب است به بَرّانیَّه و آن دهی است در بخارا. جمعی از محدثان از این ده برخاسته و به برانی شهرت یافته اند. رجوع به الانساب سمعانی شود.
بَرانی، روستایی است در بخش میان کنگی شهرستان زابل، استان سیستان و بلوچستان.
این روستا در۵/۲۱ کیلومتری شمال غربی زابل و ۹ کیلومتری جنوب غربی روستای دوست محمد و در منطقه ای دشت قرار دارد . ارتفاع آن از سطح دریا ۴۷۵ متر و آب و هوای آن گرم و خشک است.